تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت
و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند.
موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه و آموزنده ، ،
برچسبها: داستان امروز , مادر شوهر , جوان عاشق , دوست دختر , عشق من , واحد خدمات عمومی ,
تاريخ : دو شنبه 17 مهر 1391 | 8:29 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد